p30day ghalebsara
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
برچسب های مطالب
Post Tags
موضوعات
Category
نویسندگان
Authors
تاریخ ارسال : 88/9/30:: 1:6 صبح  ,  نویسنده : 

 

دیگر پاییزم،پاییزی که شاید دیگر به بهار نرسد.زرد و خشک مانده ام .

بی فروغ و خسته مانده ام

لبهام دیگر نخدیدند حتی در زمان شادی ها.خنده عشق را فراموش کردم.لذت آن همه خنده دیگر در وجودم نیست.

به یاد دارم که تمام لحظه های بینمون ناب بود و همه به من و تو حسودیشون میشد.تو میدانستی از اطرفیان خستم پس چرا توام تنهام گذاشتی....

حالا هم پرسه باد شدم،دارم شکنجه میشم با غم هام،با گریه هام با چشمای بی فروغم..........

این روزا بدجوری حالم خرابه و حتی نفس کشیدنم عذابه .....عسن آتیشی هستم که شعله های سوختنم به آسمان زبونه میشکه....مگه لایق عشت نبودم که رفتی؟؟؟؟؟؟

کاش می بودی و من عاشق رو عاشق تر می کردی......کاش بود تا از تاریکی ها نجاتم دهی و دیوونم کنی.....حالا که نیستی از خودم از تو از همه خستم.....

حالا باید با چشمانی گریون و با بغضی در گلیوم بگویم سلام ای غروب دلم.....سلام ای غم لحظه های جدایی..خداحافظ شب های روشن و خداحافظ ای قصه های عاشقانه.....تو گل تشنه ای بودی که من سیرابت کردم از محبت و عشق....حالا چراغ گریه را روشن کن که وقتن رفتن من است.تماشا کن دیوانه ای شدم که روز و شب را نمی فهمم........

از وقتی رفتی سایه سنگین غم رویه شادی هامو می پوشونه.....وقتی بی کسم کردی هر روز سایه نحس غم رو تحمل میکنم.....تمام قلبم مرده و دیگر هیچ کسی نتوانسته درونش حتی یک گل بنشونه......اینقدر دلهره دارم که حد نداره ،نفسام هی میگیره هی ول میکنه.....تو میگی دروغ میگم اما اینطوری نیست....من اگه حرفی نمیگفتم به خاطر این بود که این اخلاق منه که بعضی حرفارو تو دلم نگه

میدارم.......عش بین من و تو خیلی مقدس بود و این رو خودت میدانیخودت میدانی با گریه من تا کجا می سوختم و آتش می گرفتم....حالا ؟؟

نمیدونم چرا ترکم کردی....چرا از من سرد شدی.....چرا دیگه حرفات یا حتی خنده هات بی روح و تلخ شدن برای من؟؟؟؟

حالا دیگر پاییزم،پاییزی که دیگر به بهار نمی رسد....حالا تو این پاییزی شدنم دلم نیمه جونه....هنوزم محتاج تو و اون دستات هستم،هنوزم تو این دنیای محتاج یک دوست داستم توام.

شدم مثل یک سرزمین قحطی زده....خودتم میدونی این حال من رو و خودتم یادته روزی زو که بین اون همه ریل و قطار چقدر گریستی و من دور از تو گریستم...حالا بازم دورغ میگم؟؟؟

حالا پاییزم را فهمیدی ،فهمیدی که سوختنم برای چیه؟؟؟؟

فهمیدی چرا چراغ گریه رو هر شب در کنار عکسات روشن می کنم؟؟

****----*****----****-----****----******--

****----****-****-*-*-*-*-*-*-*-

*-*-*-*-*-*-*-*-*

-*-*-*

*-

آهای....آسمان میباری و این بارش تو مرحم همست اما کسی نمی فهمه غمهایت است.آسمان رو من نبار من خودم پره غم هستم 

مگه اون از من مهربونتره؟عشقم مگه حرفهای اون از منم قشنگتره؟

یه دنیا غمگینم چون عشقت دروغ بود.با لطفی که به دنیا می کنی همه را خوشحال اما من را نه برای همه وقت داری برای من نه،همه را دوست میداری من را نه

عشق یعنی لطیف ترین تعریف زندگی 

 آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن*****نچرخ تا جون بگیره این آدم شکسته تن

عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی ، پائیز بهاریست که عاشق شده است ... زرد است که لبریز حقایق شده است ... سرد است که با درد موافق شده است

عزیزم، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است،به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود

اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیاییه

دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم.عزیزم، به بزرگی مهربانی ات ببخش  که اشکهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم ولی نیافتمت.

چرا هیچکس او را دوست ندارد

مگر او چه گناهی کرده که تنها شده

جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد

دیشب تنهایی از اتاقم گذشت

دنبالش دویدم

ولی او رفته بود تنهای تنها

نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم

از گریه، چشمانش قرمز بود

برایش گریستم، آخر او از تنهایی مرده بود، تنهایی مرد و من تنهاتر شدم



کلمات کلیدی :

برچسب ها :
موضوع :